شبکه یک - 19 آذر 1400

"میرزا"، آن "کوچک" بزرگ (کربلا درجنگل)

یکصدمین سالگشت شهادت روحانی مجاهد ، سردارشهید اسلام ، میرزا کوچک خان جنگلی ۱۴۰۰

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می‌کنم خدمت برادران و خواهران عزیز در این جلسه و همین‌طور اگر بیرون از جلسه عزیزانی شاهد این جلسه هستند به همه آن‌ها عرض سلام و ارادت می‌کنیم. درود می‌فرستیم بر علما، شهدا، و همه مجاهدینی که در دوره‌های سخت و تاریک ایران به نحو خاص و جهان اسلام به نحو عام غریبانه، مظلومانه، جنگیدند، جنگ علمی – معرفتی، جنگ سیاسی و اقتصادی، جنگ نظامی و چریکی، در غربت و در ارتفاعات جنگل‌های گیلان در مناطق مختلفی از کشور به شهادت رسیدند در توطئه‌ای که استبداد داخلی چه قاجار و چه پهلوی، و استعمار خارجی، انگلیس و روسیه، چه تزاری و چه بولشویکی و همچنین سایر قدرت‌های استکباری منطقه و جهان با دست خالی مظلومانه جنگیدند و امروز ما بر سر سفره معرفتی و عملی آن‌ها نشستیم و آن‌ها را نمی‌شناسیم. این ایام هم سالگرد شهادت عالم مجاهد شیخ میرزا کوچک‌خان جنگلی است. میرزایونس، صدمین سالگرد است و هم این ایام سالگرد شهادت آیت‌الله مدرس است که این دو بزرگوار در یک دوره زمانی علیه استبداد داخلی و استعمار خارجی مبارزه کردند و هر دو به دست و به فرمان رضاخان و رژیم پهلوی و به دستور مستقیم انگلیسی‌ها به شهادت رسیدند. نکته‌ای که من می‌خواهم این‌جا به خواهران و برادران عزیز و نسل شماها یادآوری کنم این است که اگر یک ملت گذشته خودش را درست نشناسد به سادگی دور می‌خورد و فریب می‌خورد بازی می‌خورد در خدمت دشمنان خودش قرار می‌گیرد آورده‌های خودش را به باد می‌دهد دستاورد تاریخی خودش را نمی‌شناسد خودش برای خودش مجهول‌الهویه و بی‌ریشه می‌شود. وقتی یک شخص، یک خانواده، یک ملت، نداند تا 50 سال – 100 سال قبل چه بر سر او آمده و دوستان او چه کسانی بودند و دشمنان او چه کسانی بودند و با چه شیوه‌هایی، چه جنایاتی در حق آن‌ها اِعمال کردند به سادگی دوباره و سه باره نسل بعد وارد همان دام چاله‌ها می‌شود و همان بلاها سرش می‌آید. نسل شماها نه رژیم پهلوی را دیدید نه ده‌ها هزار مأمور آمریکایی و انگلیسی و اسرائیلی که 42 سال پیش در ایران بودند و همه کشور تحت امر و کنترل این‌ها بود شما با چشم خودتان آن‌ها را ندیدید و طبیعی است که اصل انقلاب و نهضت بیشتر برایتان تاریخی است تا عینی و واقعی. تازه این تاریخی بود که زمان خود ما اتفاق افتاد حالا نسل ما که میرزاکوچک خان و مدرس و شیخ محمد خیابانی را ندیده است همین بلا بر سر می‌آمد وقتی که آن‌ها را نمی‌شناختیم و نمی‌دانستیم آن موقع روس‌ها، انگلیسی‌ها و بعد آمریکایی‌ها با این ملت چه کردند؟ برای این که به 110 سال پیش برگردیم زمانی که میرزا دست به اسلحه برده است باید توجه کنید جنگ جهانی اول شده و ایران (قاجار) ظاهراً ادعای بی‌طرفی می‌کند اما ایران اشغال است نصف آن در جنوب دست انگلیسی‌هاست و شمال ایران هم دست سلطنت روسیه تزاری است که بعد با انقلاب کمونیستی سقوط کرد. دربار و حکومت ایران نصفش برای این‌هاست، انقلاب مشروطه ضایع شده است و یک نهضت عظیم مشروطه که آن هم نهضت دینی مردمی بود اولین شهید مشروطه یک طلبه بود و رهبران آن مراجع و علما بودند فتواهای مراجع نجف اگر نبود و علما و مجتهدین تهران و قم اگر نبودند نه نهضت مشروطه شروع می‌شد و اگر شروع شده بود هرگز تمام نمی‌شد و بارها آن وسط شکست خورد، متوقف شد باز این با این فتواها و حکم جهاد و حتی بعضی مراجع گفتند ما خودمان به صحنه می‌آییم از نجف به ایران می‌آییم و از قم به تهران می‌آییم این‌ها نهضت را پیش بردند. شما ببینید امروز از نهضت مشروطه برای شما حرف می‌زنند انگار یک نهضت سکولاریستی به عنوان نخستین گام‌های مدرنیته غربی، مدرنیته سیاسی بوده در حالی که این‌ها تاریخ جعلی است که برای این مسائل می‌نویسند. خواسته‌های نهضت مشروطه چه بود؟ همین میرزا کوچک خان و مدرس، خودشان جزو سربازان خط مقدم مشروطه بودند. میرزا جزء نیروهای مسلحی بود که از گیلان به سمت تهران حرکت کردند برای پایین کشیدن محمدعلی شاه و استبداد قاجار. بعد که شاه به روسیه پیش اربابانش رفت دوباره آمدند دو سال بعدکودتا کنند و با یک عملیات ضد حمله علیه مشروطه برگردند که باز در شمال جنگ شد و دوباره میرزا کوچک خان، از جمله نیروهایی بود که به جنگ آن‌ها رفت که داشتند برای روسیه برای کودتا می‌آمدند. یعنی این‌ها در دو – سه جبهه دارند می‌جنگند با انگلیس‌ها، با روسیه تزاری، با دربار فاسد قاجار و با عوامل آدم‌کش و جلادی مثل رضاخان که انگلیس‌ها این‌ها را از توی سیستمی که روسیه تزاری به نام سپاه قزاق ساخته بودند شناسایی کردند و دارند از طریق آن‌ها ساماندهی می‌کنند و می‌آیند. نهضت مشروطه تقریباً از بین رفته، دولت ظاهراً دولت مشروطه است اما در واقع نه دولتی است و نه مشروطیتی و نه مشروعیتی، کشور هرج و مرج است. جنگ جهانی است، ایران تحت اشغال است. قحطی شدید، بیماری‌های رایج. نزدیک نصف ملت ایران در این قحطی مردند. نزدیک 10 میلیون ایرانی مردند. در همین کتاب‌های تاریخ ما 40 سال بعد از انقلاب درست نیامده و درست تحلیل نشده است برای این که بفهمید انگلیسی‌ها و دشمنان چطوری جوسازی می‌کنند که جرأت نکنید هنوز اینها را در کتاب‌های تاریخ بیاورید و بگویید. حالا رضاخان کجاست؟ فرهنگ ارتش است، تحت امر روس‌ها و انگلیس‌ها درآمده و به دستور آن‌ها آدم می‌کشد هر چند وقت هم یک کمی وضع مالی‌اش بهتر می‌شود پول خون مردم ایران را می‌گیرد یک ازدواج دیگر می‌کندو 4- 5تا ازدواج علنی دارد و 7- 8تا هم غیر علنی دارد. می‌دانید تا بعد از انقلاب، هنوز برای رضاخان بچه پیدا می‌شد هی یک کسی می‌آمد می‌گفت من هم بچه رضاخان هستم و سند می‌آورد. خیلی این طرف و آن طرف بچه درست کرده بود 30- 40تا بودند ولی بچه‌های رسمی‌اش این چندتا بودند. یک اتفاقی این وسط این‌جا می‌افتد که سرنوشت منطقه و جهان و ایران را تغییر می‌دهد و آن انقلاب کمونیستی در روسیه است. روسیه تزاری سلطنتی وسط جنگ با آلمان انقلاب می‌شود. اول یک انقلاب سوسیالیست‌های میانه‌رویی سر کار می‌آیند بعد لنین و تروتسکی به عنوان بلشویک‌ها یعنی چپ اکثریت حزب سوسیالیست کارگری این‌ها می‌گویند آن‌ها منشویک‌ها به اصطلاح اقلیت و اکثریت، آن‌ها انقلابی و سوسیالیست واقعی نیستند و خودشان با سرمایه‌داری هستند و این‌ها را کنار می‌زنند و آن نخست‌وزیر سوسیالیستی که بعد از تزار آمده، فرار می‌کند به آمریکا می‌رود و تا مرگش هم همان‌جاست لنین و تروتسکی و استالین در روسیه سر کار می‌آیند اولین اقدام‌شان نسبت به ایران اقدام مثبت است اولاً می‌دانید آن زمان کمونیزم این معنایی که الآن دارد نداشت الآن ما و شما بعد از این که کمونیزم آمده و تبدیل به ابرقدرت جهان شده بعد هم سقوط کرده، بعد دیدیم نصف جهان را گرفت و به جای برابری فقر و دیکتاتوری حاکم کرد امپراطوری و سوسیالیزم و کمونیزم فقر و دیکتاتوری عملاً بود و البته در یک حوزه محدودی خدمات و برابری‌هایی هم ایجاد کرد الآن دیگر کمونیزم آبرو ندارد و هیچ کس در دنیا نمی‌گوید من مارکسیزم هستم آن زمان انقلاب بلشویکی در روسیه، کمونیزم و سوسیالیزم اصلاً بدنام نبود، ثانیاً مسئله ماتریالیزم نبود که خدا نیست، شعار اصلی‌شان این نبود شعار اصلی‌شان علیه سطنت تزار و حکومت روسیه بود و شعار برابری بود و شعارهای ضد استعمار و ضد انگلیسی بود و مردم ایران که یک عمر از روسیه تزاری، حکومت سلطنتی تزارهای روسیه و انگلیس‌ها مصیبت کشیده بودند وقتی انقلاب بلشویکی در روسیه شد و سلطنت تزار سقوط کرد مردم ایران خیلی خوشحال شدند چون گفتند این‌ها دشمنِ دشمن ما هستند، آن روسیه تزاری که به اندازه ایران، از ایران جدا کرده بود! 5-6 تا کشور از ما جدا شد. آن روسیه ازهم پاشید بعد لنین رسماً نامه نوشت و تروتسکی به عنوان سخنگوی سیاست خارجی انقلاب بلشویکی به ایران نامه نوشتند پیام دادند ما سیاست‌های استعماری تزار روسیه، رژیم قبلی را ادامه نمی‌دهیم. خب این‌ها پیام‌های مثبتی بود حتی گفتند ما حاضریم آن سرزمین‌هایی که از شما روسیه قبل از انقلاب اشغال کرده، حاضریم به شما پس بدهیم. این‌ها خیلی حرف‌های مهمی بود. اگر ما آن زمان یک دولت مستقل قوی آزاد و عاقلی داشتیم شاید شاید، نمی‌دانم می‌توانست همان لحظه‌ای که لنین هنوز انقلابی‌بازی درمی‌آوردند و به عنوان ضد استعماری شاید می‌شد به رودربایستی یک بخشی از آن سرزمین‌های از دست رفته را به ایران برگرداند ولی خب نبود نشد. دولت ایران تحت امر انگلیس‌ها بود انقلاب بلشویکی در روسیه شد ارتش روسیه برای اولین بار بعد از مدت‌ها کلاً از ایران خارج شد چرا؟ چون آن‌جا انقلاب شده بود و حکومت عوض شده بود. ارتش رسمی ایران سپاه قزاق فرماندهان‌شان تزار روسیه تعیین می‌کرد یعنی ظاهرش سپاه ایران بود ولی در واقع سپاه روسیه بود تحت امر آن‌ها بود. رضاخان هم یکی از اوباش این ارتش بود. 4تا فرمانده روس بالا سرش بودند که این از چهارمی‌اش اطاعت می‌کرد. خب حکومت روسیه عوض شده است ارتش روسیه متلاشی شد در روسیه جنگ داخلی است بین انقلابیون و ضد انقلابی‌ها، یعنی بین بلشویک‌ها با طرفداران تزار و رژیم قبلی و روسیه سفید. انگلستان از این فرصت چه استفاده‌ای کرد. شما ببینید میرزاکوچک در چه شرایطی است؟ انگلستان دید بهترین فرصت است که الآن روسیه از ایران خارج شده و خودش گرفتار خودش است و گرفتار جنگ‌های داخلی بعد از انقلاب است الآن بهترین وقت است که کل ایران را اشغال کند و این کار را کرد. برای اولین بار انگلستان بعد از مشروطه و بعد از جنگ جهانی کل ایران را اشغال کرد. شمال ایران همین مشهد را که قبلاً دست روس‌ها بود انگلیس‌ها آمدند گرفتند یعنی رسماً ارتش انگلیس وارد مشهد شد آن طرف هم گیلان، آذربایجان و حتی بعد وارد باکو و آذربایجانی که الآن از ما جدا شده رفتند. انگلیس‌ها به طرف باکو و قفقاز جلو رفتند چرا؟ چون گفتند الآن که روسیه ضعیف شده و ازهم پاشیده هم بهترین فرصت است که کلاً ایران را بگیریم و هم برویم وارد روسیه بشویم و نیروهای ضد انقلاب روسیه را کمک کنیم چون که این روسیه جدید که کمونیست‌ها هستند این‌ها با انگلیس‌ها مخالف‌اند. این‌ها دشمنان بعدی ما هستند الآن که ضعیف هستند برویم آن‌ها را یا متلاشی کنیم یا تا می‌توانیم جلو برویم. این موقع چه زمانی است؟ 4- 5 سال مانده به کودتای انگلیسی‌ها مانده که به دست رضاخان در کل ایران کودتا کند. ارتش انگلیس دیگر نفسش در جنگ بریده است چون چند سال جنگ جهانی بوده و تلفات سنگین داده و بیش از این دیگر در ایران و منطقه نمی‌تواند بماند. عراق را گرفته، بخش مهمی از عثمانی‌ها را گرفته، شمال آفریقا را از مسلمان‌ها گرفتند. شرق اروپا را کلاً از مسلمان‌ها از عثمانی گرفتند از این طرف هند و افغانستان و پاکستان، دوباره سلطه‌شان را تحکیم و تقویت کرده است حالا دستاوردهای زیادی دارد ولی دیگر نفس ندارد نیرو و انرژی‌ای که بماند ندارد. انگلستان باید در ایران چه کار کند؟ باید یک حکومت صددرصد دست‌نشانده بیاورد. و یک ارتشی که با پول ایران و با خون ایرانی‌ها ایران را برای انگلیس‌ها کنترل کند. بلشویک‌ها و جناح سوسیالیستی لنین به میرزا کوچک نامه می‌نویسند. میرزا کوچک خان در تهران بود. ایشان عالم مجتهد و عضو جمعیت اتحاد اسلام است با مدرس و... علیه استبداد دربار و علیه انگلیس‌ها و روس‌ها مبارزه می‌کردند می‌گفتند کل ملت ایران و کل جهان اسلام باید متحد شوند تا بتوانیم از خودمان در برابر این 3- 4تا ارتش اروپایی دفاع کنیم که دارند کل جهان اسلام را می‌گیرند و بین خودشان تقسیم می‌کنند. دست انگلیسی‌ها برای تسلط کامل بر ایران باز شده، پروژه جدید، نفت هم در این سال‌ها کشف شده است هم در منطقه و هم در ایران. این را بدانید یکی از دلایلی که این قیام و انقلاب مشروطه منحرف می‌شود یکی از دلایلی که در ایران کودتا می‌شود یکی‌اش مسئله کشف نفت است. بعدها چرچیل گفت ما در جنگ اول، بخصوص جنگ دوم جهانی اگر نفت ایران و سرزمین ایران در اختیار ما نبود ما جنگ را می‌باختیم. گفت تانک‌ها و هواپیماهای ما سوخت‌شان را از نفت ایران به دست آورد ما برنده دوتا جنگ جهانی شدیم یکی‌اش قطعاً به خاطر ایران بود بعد هم حساس شدند چون ایران همسایه شوروی و روسیه جدید است که کمونیستی و ضد غرب است که از این طرف هم آن را کنترل کنند و نگذارند این‌ها به خلیج فارس و آب‌های آزاد برسند. جنگ جهانی تمام می‌شود، نفت در ایران و منطقه کشف شده است. ایران بطور کامل فروپاشیده است نزدیک نصف ملت، نزدیک ده میلیون نفر با قحطی و گرسنگی و مریضی مردند و دارند می‌میرند. ایران اعلام بی‌طرفی کرده ولی اشغال شده است. کل محصولات کشاورزی و دامداری ما را انگلیس‌ها و متحدین این‌ها بردند. خطر روسیه کمونیستی برای انگلیس. خطر این که نکند روسیه کمونیستی شوروی به سمت هند بیاید که آن‌جا منبع غارت انگلیس بود. انگلیس گفت ما شهرهای انگلستان را با طلاهای بنگال آباد کردیم! خیابان‌های جدید ساختمان‌های جدید، گفت ما فقط با طلاهای ایالت بنگال هند بسیاری از شهرها و خیابان‌های لندن و منچستر را بازسازی کردیم! یکی از جاهایی که غارت کردند آن‌جاست یکی‌اش ایران است یکی‌اش کشورهای خلیج فارس است که این گاوهای شیرده را هنوز دارند می‌دوشند. عربستان و امارات و قطر و عمان و کویت و بحرین. هنوز همان وضع ادامه دارد. توطئه جدید شروع می‌شود یک پروژه 4 ساله است، هدفش این است که نهضت‌های مقاومت مثل میرزا کوچک خان باید سرکوب بشوند نابود بشوند. دوم؛ با شوروی کمونیستی روسیه جدید با توافق کنیم چون نمی‌شود از بین برد باید توافق کنیم و خط قرمز معلوم کنیم و نگذاریم این‌ها در ایران دوباره برگردند و روسیه بعد از انقلاب دوباره به ایران برگردد. سوم؛ کاری کنیم که نیروهای خود ارتش ایران را تشکیل بدهیم که این‌ها خودشان کار ما را تشکیل بدهند سربازان انگلیسی را ما خیلی نمی‌توانیم این‌جا نگه داریم خسته شدند، مشکلات اقتصادی داریم بعد کشورهایی که اخیراً از دست کشورهای اسلامی و کشورهای غیر اسلامی فتح کردیم و در آسیا و آفریقا گرفتیم خب این‌ها را باید اداره کنیم تا بعد بتوانیم غارت کنیم و بعد به این نتیجه می‌رسند که تمام این کارها یک پروژه است و آن این که باید از خلأ روسیه و فروپاشی ایران استفاده کنیم و یک حکومت جدید بیاوریم و راه آن هم این است که یک کودتا بشود یعنی با زور و با ارتش این کار را بکنیم. رضاخان سرهنگ قزاق است. ارتش انگلیس برنامه‌ریزی می‌کند می‌گوید حالا که در روسیه انقلاب شده و فرماندهی سپاه قزاق دست روس‌ها نیست بعد از انقلاب شوروی کمونیستی یک فرمانده جدید فرستاد، انگلیس به رضاخان و چند نفر دیگر گفت شلوغ کنید نگذارید این بیاید این آمد و نتوانست بماند رفت. از این‌جاست که سپاه قزاق که فرماندهی و ساختار آن روسی بود دست انگلیسی‌ها افتاد. یک عده از ژنرال‌های روسی بودند که با انقلاب روسیه مخالف بودند، با رژیم قبل بودند، این‌ها هم دیگر روسیه برنگشتند و گفتند روسیه دست انقلاب افتاده ما اگر برویم نمی‌خواهیم... این‌ها هم به انگلیس‌ها ملحق شدند و در کنار رژیم رضاخان قرار گرفتند. رضاخان و چند نفر را انگلیس بالا سر کار می‌گذارد که کار را پیش ببرند. اتاق فرمان ارتش ایران دست انگلیس‌ها می‌افتد حالا که مستقر شدند و بعداً که کودتا می‌کنند پلیس جنوب که نیروهای نظامی انگلیس در جنوب ایران هستند و بقیه پلیس‌های فرعی و نهادهای نظامی همه را منحل می‌کنند و اسم آن را هم می‌گویند بگویید رضاخان این کار را کرد، ارتش مدرن جدید درست کرد پلیس جنوب انگلستان را رفع کرد یعنی نوکر انگلستان نیست. قرارداد 1919 که یکی از کثیف‌ترین قراردادهای تاریخ ایران است و انگلیس‌ها تحمیل کردند و حتی مجلس مشروطه هم نتوانست آن را تأیید کند و امضاء کند و غیر علنی اجرا می‌شد آن هم وقتی ایران را با کودتا گرفتند گفتند رضاخان برای این که چهره مترقی به او بدهند که یعنی این نوکر انگلیسی‌ها نیست گفتند اعلام کن 1919 قرارداد بدی بوده آن را لغو کنیم. لغو کردند و قراردادهای بدتری به جای آن آوردند. چون کل ایران را گرفتند دیگر لازم نبود پلیس جنوب داشته باشد و لازم نبود آن قراردادها باشد دیگر قراردادی نمی‌خواهد شما قرارداد را با یک کشور دیگر می‌بندید حالا که آن کشور کلاً دست خودت هست چه قراردادی؟ نوکرش این‌جا و هرچه می‌خواهی می‌گویید.

یک نکته دیگر که من می‌خواستم عرض کنم دوستان به این قضیه توجه داشته باشند ماهیت نهضت جنگل است. بعدها برداشتند تاریخ‌های قلابی برای نهضت جنگل نوشتند. یک عده گفتند این‌ها ملی‌گراهای غیر مذهبی بودند ناسیونالیسم بودند یک عده برعکس، گفتند این‌ها تجزیه‌طلب بودند بالاخره اگر کسی ناسیونالیست و ملی‌گراست که نمی‌تواند تجزیه‌طلب باشد هر دویش را گفتند! یک عده گفتند این‌ها مرتجع بودند میرزاکوچک یک آخوند مرتجعی بود که جلوی مدرنیته ایستاد. یک عده گفتند کمونیست بوده است. بالاخره آخوند مرتجع بود یا کمونیست بود؟ هر دویش را گفتند میرزاکوچک مثل خود نهضت مشروطه، نهضت جنگل مثل خود نهضت مشروطه بود کاملاً بنیادهای آن دینی بود ولی تاریخ‌نگاری سکولار، چه عوامل و مزدورهای رژیم پهلوی، نوکرهای انگلیسی، چه کمونیست‌ها، دو – سه تا تاریخ قلابی برخلاف همدیگر برای نهضت جنگل نوشتند چنانکه برای مشروطه و بقیه مسائل هم نوشتند. نهضت جنگل چرا شروع شد برای این که قیام مشروطه شکست خورد برای این که کشور متلاشی شد. برای این که استبداد دست نشانده استعمار به طور کامل بر کشور مسلط شد. کشور اشغال شد. کشور داشت تجزیه می‌شد و اصلاً تجزیه شده بود. استعمار داخلی و استبداد خارجی، استعمار در خدمت استبداد، به طور کامل بر ایران حاکم شد میرزاکوچک خان گفت این‌ها دارند با زبان اسلحه و زور حرف می‌زنند. جواب اسلحه، اسلحه است ما باید وارد فاز جهاد مسلحانه بشویم همین‌طور که مدرس هم همین کار را کرد. می‌دانید مدرس تعداد زیادی سلاح و نیرو تدارک دید مدرس می‌خواست یک رژیم مردمی و انقلابی بیاید نگذارند انگلیس‌ها و روس‌ها مسلط شود. قضیه میرزا مسئله گیلان نبود مسئله ایران بود. از همه جای ایران مردم، متدینین و علما به نهضت جنگل کمک می‌کردند حالا من یک نمونه آن را به شما بگویم برادر بزرگ امام(ره) مرحوم پسندیده در خاطراتشان هست می‌گوید پدر ما که خان‌های آن منطقه ایشان را کشتند، می‌گوید پدر ما چند نوبت محموله‌های کمک غذایی برای میرزاکوچک و نهضت جنگل فرستاد یعنی از نقاط مختلف، مردم، علما، پول، اسلحه و غذا به این‌ها می‌رساند چون همه کانون‌های مقاومت دیگر را شکسته بودند و دو – سه تا کانون مقاومت بود که قوی بود یکی از آن‌جا جنگل بود. می‌دانید گیلان از اولین مراکز تشیّع در ایران است. می‌دانید مردم گیلان و مازندران از همان اولی که مسلمان شدند از همان اول شیعه بودند این‌ها در برابر بنی‌امیه و بنی‌عباس توی آن کوه‌ها و جنگل‌ها تسلیم نشدند، امامزاده‌ها و فرزندان اهل بیت(ع)، اولاد امام حسن مجتبی(ع)، اولاد جناب زید و امام سجاد(ع) که انقلابیون بزرگی بودند این‌ها آمدند با حرف، با اخلاق این مردم شمال را از آن اول مسلمان شیعه کردند و اولین حکومت شیعه در عصر غیبت از آن‌جا شروع شد. این جریان آل‌بویه، که بعد آمدند تا بغداد را هم گرفتند و بیش از صد و خرده‌ای سال، اسم آن خلافت عباسی بود و واقعیت آن دست این‌ها بود و اتفاقاً به لحاظ علمی و به لحاظ اجتماعی درخشان‌ترین دوران تمدن اسلامی است. قرن 4 و 5 را عصر طلایی تمدن اسلامی می‌گویند. این همین دوره‌ای است که این‌ها هستند. منطقه گیلان و مازندران ذاتش تشیّع انقلابی بود ما در بقیه نقاط ایران هم مقاومت‌های شیعی داشتیم در خراسان بوده، سربداران، سبزوار، در خوزستان بوده، نقاطی در قم بوده نقاط مختلف بوده اما هیچ کدام به قوت آن‌جا نبود، آن‌جا حکومت را گرفتند و تمدن‌سازی کردند و کل ایران و عراق و منطقه وسیعی یک تمدن اسلامی – شیعی در همان دوره بنی‌عباس تشکیل دادند بنابراین اصلاً تفکر میرزاکوچک و تفکر جنبش گیلان تفکر هیئت اتحاد اسلام بود. حتی این کمیته اتحاد اسلام بعدها چپ‌ها آمدند اسم آن را کمیته گذاشتند کمیته هم نبود هیئت یا جمعیت اتحاد اسلام بود مبانی کاملاً دینی و انقلابی بود سخنرانی‌های میرزاکوچک قبل از عملیات‌ها هست که دارد از کربلا و حسین و شهادت حرف می‌زند کدایش چپ بوده؟ کمونیست‌ها برداشتند گفتند نهضت جنگل کمونیستی بود منتهی یکی دو تا آخوند مرتجع مثل میرزاکوچک در آن بودند این‌ها می‌خواستند منحرف کنند این‌ها باعث شدند فلان! دستگاه هم که می‌گفت این‌ها تجزیه‌طلب بودند. هر کدام یک اتهامی زدند هیچ کس نمی‌رود سند و اسناد واقعی را، یعنی عین متن نُطق‌ها و نوشته‌ها و نامه‌های میرزاکوچک را برود درست بخواند. این‌ها یک مجله هفته‌نامه‌ای داشتند که در جنگل منتشر می‌کردند سه دوره داشت. دوره اول آن دست خود میرزا بود، اصلاً هیئت اتحاد اسلام، کمیته مرکزی آن 7 نفرند که هر 7 نفر آخوند و عالم دین هستند بعداً که جریان‌های بعدی آمدند وارد قضیه شدند کمیته مرکزی، هئیت و شورای مرکزی اتحاد اسلام در گیلان را چهل و چند نفر کردند که اکثرشان آدم‌های جدیدی بودند، اصلاً نه از اول در نهضت بودند نه با علم دین آشنا بودند، کم‌کم آمدند و بعد همین‌ها بعداً علیه میرزا کودتا کردند! ظلم‌ستیزی، شهادت طلبی، نهضت مقاومت جنگل علیه استبداد داخل و استعمار خارجی این اصل مسئله بود. حالا من این‌جا نامه‌ها و اسناد زیادی آوردم نمی‌دانم طبیعتاً همه این‌ها را بخوانم فقط به بعضی از این‌ها اشاره می‌کنم. این جمعیت اتحاد اسلام که ریشه آن به سیدجمال الدین اسدآبادی برمی‌گشت که او هم عالم و مجتهد بود، شاگرد شیخ انصاری بود، شاگرد ملاحسینقلی همدانی بود و پدر بیداری اسلامی و وحدت اسلامی و تمدن‌سازی اسلامی در یک جهاتی در دوره جدید بود هر کشوری رفته، ملیت و مذهب خودش را یک چیزی اعلام کرد است. مثلاً مصر رفته، نمی‌گفته من شیعه هستم یا ایرانی هستم می‌گفته من افغانی‌ام و حنفی‌ام. الآن خیلی جاها ایشان را به اسم سید جمال افغانی می‌شناسند! یک جاهایی می‌گویند سنی بوده، یک جاهایی می‌گویند شیعه بوده، یک جایی شال و عامه سیاه به علامت سیادت بسته است یک جایی نه. یک جایی تیپ روشنفکری زده، راه افتاده در کل جهان اسلام، اروپا، آسیا و آفریقا، و توی اروپا هم رفته مجله درآورده است. اخوان المسلمین مصر، حسن البنّا، شاگرد شاگردِ سیدجمال است یعنی این آدم یک جریان‌سازی عجیبی کرده است و این آدم یک نابغه بزرگ اسلامی است. برای این هم پرونده سازی کردند که این هم فراماسون و آدم انگلیس‌ها بوده! راجع به میرزا هم درست کردند راجع به مدرس هم درست کردند. این‌ها حقوق‌بگیرهای انگلیس هستند. خود انگلیس این کارها را می‌کرد دشمنان خودش را می‌گفت بگویید این‌ها حقوق‌بگیرهای انگلیس هستند یا بگویید کمونیست هستند یا بگویید بهایی‌اند، حالا خودِ بابی‌ها و بهایی‌ها که ارکان در حکومت شاه بهایی‌ها بودند چندتا وزیر او بهایی بودند، رئیس ساواک و فرماندهان ارتش و سرمایه‌داران بزرگ آن، معلم بچه‌هایش، پزشک مخصوص دربار، همه این‌ها یک عده بهایی و یهودی بودند که عوامل مستقیم بودند. حالا اتحاد جمعیت اسلام میرزاکوچک را با علمای نجف مرتبط است، با علمای شهرهای مختلف ایران مثل مرحوم مدرس مرتبط است و از طریق آن‌ها با اتحادیه‌های خارج از کشور همه با هم ارتباط دارند. مرکز ثقل و مرکز متفکر نهضت جنگل هیئت اتحاد اسلام است اکثر قریب به اتفاق‌شان علما و فضلای آن موقع حوزه هستند بعداً تغییر کردند. بعضی از مجتهدین گیلانی هم مثل "سیدعبدالوهاب صالح ضیابری" و امثال او هم هستند و همکاری می‌کنند. قانون مقاومت جدی که کل کشور به دو – سه‌جا امید دارند یکی از آن‌ها گیلان است که در برابر انگلیس‌ها و روس‌ها و در برابر رضاخان و حکومت بایستد این است. هدف چیست؟ اتحاد کل جهان اسلام. کسانی هم که با این‌ها کار می‌کنند و روحانی نیستند بازاری‌های متدین و مذهبی هستند و با انگیزه مذهبی با اینها کار می‌کنند و البته بعداً بعضی‌هایشان بریدند خسته شدند تسلیم شدند ولی مجموعاً هیچ کدام‌شان چپ و کمونیست یا تجزیه‌طلب نبودند آن "حاج احمد کسمایی" کاملاً با جنبش اتحاد بین‌الملل ارتباط دارد و می‌گوید ما آن‌جا تصمیم گرفتیم که یک شعبه اصلی در گیلان تشکیل بشود با شرکت میرزاکوچک خان رهبری‌اش را به عهده بگیرد. کمیته اتحاد اسلام می‌گوید اعضای شورای اولیه آن 72 نفر به یاد شهدای کربلا بودیم. شما ببینید. این‌ها را متهم می‌کنند که این‌ها بلشویک بودند. یکی از اولین مقالاتی که میرزاکوچک می‌نویسد این است: می‌گوید هر دولتی که نتواند مملکت خود را از سلطه دشمنان خارجی نجات بدهد کشورش اشغال می‌شود و وابسته به دشمن شده است، هر دولتی که نتواند از ملت خود در برابر اشغالگران خارجی دفاع کند وظیفه خود ملت است که برای رهایی وطنش قیام کند رهایی از دست اشغالگران خارجی و رهایی از دست این دولت فاسد و حکومت فاسد. وظیفه شرعی ما این است. ما می‌خواهیم این‌ها را نجات بدهیم. جنگلی‌ها روزنامه و هفته‌نامه‌ای دارند می‌گوید برای این که ایدئولوژی آن‌ها را بشناسیم می‌گوید ما به نام اسلام و اتحاد اسلام قیام کردیم ما به این جمعیت مقدس منتسب هستیم ما طرفدار جمعیت اتحاد اسلامیون هستیم به نام ساده «إنّما المؤمنون الاخوه» این ایدئولوژی ماست. ما می‌گوییم تشتت کلمه و اختلاف اسلامیان باعث شده مسلمین به دست دشمان خود ذلیل و زبون شده‌اند نباید مسلمین به نام شیعه و سنّی یا سایر عناوین به جان هم افتاده و مجال استفاده به دشمن بدهند. ببینید توطئه‌هایی که هم الآن هم ادامه دارد. الآن بیداری اسلامی داشت کل کشورهای عربی را نجات می‌داد. 4تا حکومت سقوط کرد بقیه هم داشت می‌شد بیداری اسلامی را به جنگ مذهبی شیعه و سنی تبدیل کردند! 3 – 4تا کشور اسلامی و عربی را نابود کردند جنگ داخلی راه انداختند تا رژیم‌های وابسته خودشان را و رژیم اسرائیل را حفظ کنند. همان موقع هم همین‌طور بوده است. هنوز ما داریم همان چوب‌ها را می‌خوریم برای این که این تاریخ را درست نخواندیم. برای این که عبرت نگرفتیم می‌گوید ما ایرانی هستیم به این می‌گویند تجزیه‌طلب. می‌گوید ما ایرانی هستیم ما مسئول این آب و خاک و وطن مقدس ایرانیان هستیم ابتدا آزادی و استقلال ایران را وظیفه خودمان می‌دانیم قبل از سایر ممالک اسلامی. بعد که ایران را آزاد کردیم به کمک سایر ممالک اسلامی می‌رویم یعنی ما یک نهضت بین‌الملل داریم ما این انقلاب را به کل صادر می‌کنیم ما می‌رویم بقیه ملت‌ها را هم نجات می‌دهیم. صحبت از تجزیه نیست صحبت از ایران و فراتر از ایران است مادام که برادران اسلامی به وظایف اخوت و برادری خود عمل کنند بر دیگران مقدم خواهند بود. یعنی تازه اگر جهان اسلام همکاری کند متحد شویم و آن‌ها از دست اشغالگران و استبدادها آزاد شوند این‌ها مقدم‌اند و اولویت دارند. بعد اگر زورمان رسید به کمک ملت‌های مظلوم دیگر می‌رویم که مسلمان هم نیستند ولی مظلوم و مستضعف هستند از ما کمک می‌خواهند. این ادبیات میرزاکوچک است. این همان ادبیات امام(ره) است. همین ادبیات انقلاب اسلامی است. می‌گوید این است معنی اتحاد اسلامی که ما می‌گوییم آیا هیچ مسلمان را شایسته است که سرپیچی از این اصل اساسی بکند؟ هفته‌نامه «جنگل» که برای همین گروه است در 35 شماره منتشر می‌شود 1296 بالای اولین شماره‌اش این را نوشته است – حواس تان باشد این دوره‌ای است که انگلیس دارد سرکوب نهضت جنگل را شروع می‌کند تا 3 – 4 سال بعد کودتا کنند و ایران را بگیرند – سرکلیشه روزنامه جنگل این است: این روزنامه فقط نگهبان حقوق ایرانیان و منوّر افکار اسلامیان است. از ایران اسلامی و اسلام ایرانی دارد حرف می‌زند نه تجزیه‌طلب است نه چپ و کمونیست است. بعد هم این شعر را می‌نویسد که:

ای جان و تنم فدای جنگل جان تازه شد از ندای جنگل

اسلام و وطن به صوت دلکش پر کرده چه خوش فضای جنگل

چون جنگل جبهه مقاومت در برابر ارتش‌های اشغالگر است. این چه زمانی است؟ وقتی که کمونیست‌ها وارد قضایا شدند و نفوذ شروع شده است و دارد علیه آن‌ها این روزنامه تیتر می‌زند که ما اسلامی – ایرانی هستیم نه چپ هستیم و نه تجزیه‌طلب هستیم. این همان شعار اول نهضت است که هسته بنیانگذار آن هم قبلاً همین را می‌گفتند. بعد می‌گوید شرایط طوری شد که وقتی پرچم اسلام در گیلان بالا رفت دهقانان، کارگران، مردم، روستائی‌ها، طبقات محروم و شهرها، همه قیام کردند روستاها و شهرها را به کمک مجاهدین جنگل یکی یکی آزاد کردند ملّاک‌های بزرگ و حکومتی‌ها و درباری‌ها و عوامل انگلیس و آن‌هایی که قبلاً نوکر روس تزاری بودند فرار می‌کردند. شهرها را رها می‌کردند و می‌رفتند. مردم خوشبخت بودند که چنین اتفاقی پیش آمده است. رابطه‌های مخفی علنی شد. شهرها یکی یکی آزاد شد. کوچک‌خان بعد از آزادی گیلان و بخشی از مازندران به سمت خلخال رفت. رؤسای ایلات خلخال را جمع کرد. "اسماعیل خان سرهنگ‌سرایی" که از طرف حکومت مردم را آزار می‌داد میرزا او را تنبیه کرد یعنی حکومت تشکیل داد با یاغی‌ها و راهنزنان یکی یکی برخورد کرد. این‌ها که اموال مردم را می‌خوردند این‌ها را مجازات کرد و اموال‌شان را با صاحبانش برگرداند. دژ نیروهای سرکوب‌گر حکومتی را در شرق آذربایجان و غرب گیلان درهم کوبید. سران اشاعر خلخال را جمع کرد گفت ما داریم برای اسلام و ایران قیام می‌کنیم اگر همه با هم باشیم می‌توانیم اگر جدا از هم باشیم همه ما را شکست می‌دهند اگر بخواهیم جدا جدا بجنگیم همه‌مان شکست می‌خوریم اگر با هم باشیم همه را شکست می‌دهیم. می‌گوید تشکیلات فدائیان جنگل روزبه‌روز گسترده‌تر شد. بخش وسیعی از کشور اعلام پیوست به جنگل کرد از همه جا و از استان‌های دیگر گفتند ما با شما هستیم. ما حاضریم نیرو بفرستیم و این استان‌های دیگر را هم آزاد کنیم. روزی نبود که از سراسر ایران مردم زیاد، گروه گروه در جنگل به ما نپیوندند. یعنی از همه استان‌ها مردم، مجاهد، علما، با اسلحه می‌رفتند به آن‌ها ملحق می‌شدند و برایشان غذا می‌فرستاند و با کمک آن‌ها بیایند تهران را آزاد کنند ایران را آزاد کنند. جنگ‌افزارهای جدید خریدند مناطقی را ... 1293 میرزا با چهار همراه با قایق از راه تالاب انزلی خودشان را به منطقه رساندند. اولین نُطق میرزا برای آغاز نبرد مسلحانه و آزادی گیلان: می‌گوید خداوند متعال به وسیله محمدبن‌عبدالله(ص) به ما بشارت داده است که بسا عده قلیل به جمعیت کثیر غلبه می‌کنند. آیه قرآن که «کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً» (بقره/ 249)؛ ما الآن کم هستیم ولی پیامبر اکرم(ص) به ما گفت عده کم، ولی اگر مؤمن، بر عده کثیر غلبه خواهند کرد. کمیّت مهم نیست ایمان و کیفیت مهم است. بعد می‌گوید ما از سرسلسله مجاهدین اسلام حضرت سیدالشهداء(ع) درس می‌گیریم. می‌گوید نهضت گیلان، نهضت جنگل ادامه کربلاست. اقتدار یزید و دولت اموی کمتر از این دولت تزاری روسیه و انگلیسی‌ها نبوده است یعنی امام حسین(ع) وقتی جلوی یزید ایستاده است جلوی بزرگترین ابرقدرت جهان بود چون آن موقع حکومت اسلامی بزرگترین ابرقدرت جهان بود آن مقاومت مثل همین کار ماست که در جنگل جلوی روس و انگلیس ایستاده‌ایم. جمعیت آن سرور بیش از این جمعیت ما نبود 70 نفر بودند، چند ده نفر بودند ولی ایستادند. گرچه در ظاهر حضرت امام حسین(ع) مغلوب شد ولی نام نامی آن بزرگ و اسم گرامی آن بزرگوار قلوب آزادیخواهان را تا همیشه به نور خود منور داشته است.

این اولین نُطق میرزاکوچک‌خان در آغاز تشکیل جمهوری گیلان به عنوان اولین قدم برای جمهوری ایران. درگیری با دستگاه. کنسولگری انگلیس در رشت را می‌بندند. بعد میرزا نیروهایش را به روستاهای اطراف، رشت و بندرانزلی آزاد می‌شوند. گزارش‌هایی که میرزاکوچک راجع به دستگاه و انگلیس‌ها و روس‌ها تهیه کرده است می‌گوید تعریف کنید، این انگلیس‌ها و روس‌ها گزارش می‌دهند که شخصیت میرزاکوچک چگونه است؟ می‌گویند شخصی است معتقد به فرائض دینی، مؤمن به اصول اخلاقی، هرکس به دیگری در منطقه تحت سلطه او تعدّی و اجحاف کند و بی‌عدالتی روا دارد مشت میرزا بالای سر متعدّی و متجاوز است یعنی همان‌جا یک عدالتی را برقرار کرده است و امنیت و نظم در همان منطقه‌ای است که این‌ها آزاد کردند و یک حکومتی را تشکیل دادند. می‌گوید حتی بررسی کردیم قبل از این، طلبه بوده و در مدرسه علمیه و در حجره، همان موقع قبل از این که بیاید این عدالت‌طلب و عدالتخواه بوده است اگر یک کسی، کسی را اذیت می‌کرده این کنار مظلوم می‌رفته و با ظالم درگیر می‌شد. او همه مظاهر انقلاب را از دریچه دیانت می‌نگرد به اشعار فردوسی علاقه خاصی دارد. در "گوراب" مرکز تأسیسات نظامی جنگل، جلسات منظمی گذاشته و ابتدا قرآن می‌خوانند بعد از شهدای اسلام می‌گویند بعد میرزاکوچک شاهنامه می‌خواند چرا؟ چون در شاهنامه حماسه است. در برابر دشمنان ایران بایستیم مقاومت کنیم و نترسیم. می‌گوید شاهنامه می‌خواند تا روح سلحشوری را در نیروهایش تهییج کند. حالا جالب است که شاهنامه فردوسی جزء رسانه‌های انقلابی ضد استعمار و ضد استبداد در آن‌جاست بعد دستگاه حکومت انگلیس‌ها می‌آیند می‌خواهند شاهنامه یعنی فردوسی را به نماد دربار تبدیل کنند! در حالی که شما کل شاهنامه را اگر بخوانید من واقعاً به شما عرض می‌کنم این ادعا را دارم یعنی دیگران هم گفته‌اند که شاهنامه تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه است به اسم شاهان ایران قبل از اسلام است این ارزش‌ها را آمده مطرح کرده است. می‌دانید که "فردوسی" شیعه است و احیاگر زبان فارسی که این‌ها می‌خواستند زبان فارسی و شاهنامه فردوسی را ضد اسلامی و اسلام‌ستیز معرفی کنند جوهر آن اسلامی و شیعی است و حماسی است. فردوسی اشعاری که راجع به اهل بیت(ع) و امیرالمؤمنین(ع) دارد ببینید چه اشعاری است خواستند این را تبدیل به نماد دربار کنند. حالا این هم شاهد جالبی است می‌گوید میرزاکوچک برای مجاهدین و چریک‌هایش بعد از این که قرآن خواندند ما چند جلسه دیدیم که دارد ابیات شاهنامه را می‌خواند که این‌ها تهییج شوند که به جنگ بروند خلاصه رستم شوند و جلو بروند. می‌گوید آدمی است مذهبی، اهل استخاره، خستگی‌ناپذیر، ضد فساد، تماماً به فکر وطنش و به عقاید مذهبی خود تأکید و تصریح می‌کند. از جمله یکی از نُطق‌های او این است می‌گوید: بنده به حول و قوه الهی مستغنی از هر کمک و معاضدت ایرانی و غیر اسلامی‌ام. هیچ چیز بر عزم آهنین و متین ما تأثیر نمی‌گذارد. آخرین نامه‌ای که میرزا نوشته است در 5/ آبان‌ماه/ 1300 است یعنی چند ماه بعدش هم کل بساط جنگل را این‌ها بطور کامل جمع کردند. یک ماه قبل از شهادت اوست. بدترین شرایط است که دیگر نهضت متلاشی شده، روس‌های کمونیست‌ (شوروی) از بالا، انگلیس‌ها از پایین‌ها، از آن طرف رضاخان، از آن طرف خط خائنین کمونیست داخل نهضت که از پشت خنجر زدند، شرایط سختی است. ببینید این نامه میرزاکوچک روضه میرزاکوچک است. یک ماه قبل از شهادت ایشان است. آواره شده، گروه‌های چریکی ازهم پاشیدند شهرها سقوط کردند و دست دشمن افتادند. یک عده از انقلابیون خسته شدند و رها کردند رفتند. یک عده‌ای تسلیم شدند، یک عده‌ای کشته و شهید شدند. میرزاکوچک تنها و در کوه و جنگل‌ها آواره است. این آخرین نامه اوست، می‌گوید: اجالتاً با رویه‌ای که دشمنان ما پیش گرفتند و شما به خوبی مسبوق هستید شاید بطور موقت یا دائم، توانستند موفقیت حاصل کنند. ما ظاهراً شکست خوردیم ولی اتکاء بنده و آخرین همراهان به خداوند دادگری است که در بسیاری از این اتفاقات او بود که ما را در پرتو توجهات خود محافظت کرد. همه توجه من به خداوند است به جز از خداوند به هیچ کس دیگری مستظهر نبودم من فقط به خدا متکی بودم و امیدوارم توجهات کاملة خداوند متعال شامل حال ما و یار و معین ما باشد در این روزها،  امروز که دشمنان ما را دزد و غارتگر خطاب می‌کنند همه جا تبلیغ می‌کردند این‌ها راهزن و دزدند، می‌خواهند ایران را تجزیه کنند در صورتی که در تمام این سال‌های مبارزه هیچ قدمی در راه آسایش مردم و حفاظت از مال و جان و ناموس مردم برنداشتیم ما فدای مردم شدیم. ما هر گونه اتهاماتی را که ما نسبت می‌دهند می‌شنویم، این چرندیاتی را که دارید می‌گویید می‌شنویم و حکمیت و داوری را به خداوند قادر و حاکم علی‌الاطلاق واگذار می‌کنیم. اجالتاً ما تحت تقدیرات الهی هستیم تا ببینیم کار به کجا منتهی خواهد شد؛ که خب ایشان یک ماه بعد شهید شد. خب حالا 100سال از این شهادت گذشته است باز آن اتهامات و تهمت‌ها، باز آن دروغ‌ها و تحریف‌ها ادامه دارد. باز شما ببینید همین الآن همین روزها در فضای مجازی دیدم، همین‌طور بی.بی.سی و VOA و همین رسانه‌های این‌ها، یک تیکه‌هایی، یک عده‌ای می‌بینم که راجع به میرزاکوچک توئیت زدند پر از کثافت! دوباره همان دروغ‌ها. برای چی؟ برای این که می‌گویند شماها که آن موقع نبودید ما که نبودیم که، یک نسل جدیدی هستند از صفر شروع کنیم! حالا به این‌ها که دروغ بگوییم اینها چه می‌دانند! این‌ها که نبودند که، هرچه بگوییم همین را باور می‌کنند! دوباره دارند همان تهمت‌ها را می‌زنند. تحریف مشروطیت، تحریف نهضت جنگل، تحریف مدرس، تحریف نهضت ضد انگلیسی جنوب، رئیس دلواری، همه را دارند تحریف می‌کنند، ستارخان و باقرخان، حالا آن‌ها که قدیم بود، همین انقلاب خود ما را دارند تحریف می‌کنند جنگ را آن‌ها شروع کردند برعکس می‌گویند. ترور و خشونت و تروریم را شروع کردند 15 هزار آدم کشتند این طرف باید جواب پس بدهد. راجع به تک‌تک مسائل، این‌طوری تاریخ تحریف می‌شود. آن‌هایی که هسته اصلی نهضت جنگل بودند بروید زندگی آن‌ها را، حرف‌هایشان را، وصیتنامه‌هایشان را، مقالات‌شان را بخوانیم. حتی رضاخان را انگلیسی‌ها می‌فرستند به او می‌گویند که این میرزاکوچک تسلیم نمی‌شود با یک زبان دیگری با او حرف بزن، ببین می‌توانی این را با زبان نرم بیرون بکشی؟ نقل شده، حالا من سند این را ندیدم ولی توی یک مقاله‌ای خواندم، خودم سندی ندیدم. که ظاهراً با خطی که انگلیسی‌ها می‌دهند رضاخان به میرزاکوچک پیام می‌دهد که من را فرستادند که بساط تو را جمع کنیم. هواپیمای انگلیس، یکسره جنگل را بمباران می‌کرد، روسیه جدید بعد از انقلاب کمونیست‌ها هم خیانت کردند و علیه میرزاکوچک با انگلیس‌ها ساختند. رضاخان می‌گوید همه و مردم می‌گویند که شما آدم درستی هستی بیا کنار ما، هدف ما هم همین است. میرزاکوچک می‌گوید چطوری هدف شما هم همین است که هر روز دستورت از توی سفارت لندن و آیروساد بعداً آمد این فرماندهان ارتش انگلیس و سفیر انگلیس به تو دستور می‌دهد شما آمدید ما را علیه روس‌ها – چون رضاخان گفت بیا ما با هم کمک کنیم این روس‌های کمونیست‌ها که در ایران نفوذ کردند این‌ها را بیرون بریزیم از این جهت خدمت به ایران با هم متحد شویم – خلاصه آن‌جا میرزاکوچک به زبان امروز که امام(ره) گفت امروز آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر، و روسیه از هر دوی این‌ها بدتر است. میرزاکوچک یک چنین جوابی به نیروهای نظامی حکومت می‌دهد. اصلاً تجزیه شمال ایران معنی نداشت. یک جاهایی از مرزهای ایران است که تجزیه معنی دارد. آن طرف مرز یک وضعیتی است که می‌شود. اصلاً هیچ منطقی برای تجزیه شمال نیست. در همان آخرین نامه می‌گوید بسیاری از برادران ما رفتند بسیاری از یاران ظاهر و پنهان رفتند، بی‌وفایی کردند. دیگر دوام نیاوردند دیدند سخت است. خودشان را تسلیم کردند تسلیم ارتش رضاخان و انگلیس شدند وقتی نامه تو را دیدم که هنوز امید در آن هست خوشحال شدم بعد از محو ما، ما کشته می‌شویم و ما را از سر راه برمی‌دارند بعد از شکست و محو ما مردم ایران می‌فهمند ما که بودیم و چه کردیم و چه می‌خواستیم بکنیم امروز نمی‌دانند. ما کشته می‌شویم و شکست می‌خوریم مردم بعدها می‌فهمند. - شاید نظر میرزاکوچک به الان باشد – که بعد شکست می‌خورد و به سمت جنگل‌های رامسر و لاهیجان می‌رود، مدتی مخفی است فکر می‌کنند کشته شده، دوباره برمی‌گردند و خیانتی که این کمونیست‌های بی‌شرف کردند. "احسان‌الله خان" یک بهایی بود که کمونیست شده بود در آن موقع یک کمونیست جیره‌خوار شوروی بود و تروریست و آدم‌کش بود. "خالوقربان" از کردستان آمده بود و خیلی هم شعارهای تندی می‌داد متحد میرزا شده بود یک خط وصلی بین کردستان و گیلان می‌خواستند بزنند چنانچه از خلخال بین آذربایجان و گیلان می‌خواستند بزنند ولی وقتی دیدند سمبه پرزور است آن طرف قوی است این‌ها یکی یکی رفتند تسلیم شدند شوروی کمونیستی با انگلیس‌ها ساختند که با هم دشمن بودند با هم توافق کردند که باید میرزاکوچک از بین برود! یک مرتبه اعلامیه کمونیستی دادند، پرچم داس و چکش زدند سندی این‌جا هست که میرزاکوچک اولی که این‌ها رفتند، چون بلشویک‌ها گفتند ما هیچ طمعی به ایران نداریم، سرزمین‌هایی که روس‌های تزاری گرفتند می‌خواهیم به شما پس بدهیم حرف‌های ضد دین هم نمی‌زدند می‌گفتند ما ضد انگلیس‌ها و ضد روس‌های تزاری هستیم. شما هم که ضد این‌ها هستید به هم کمک کنیم. میرزاکوچک چندتا شرط برای آن‌ها می‌گذارد: 1) حق ندارید تبلیغ کمونیزم در گیلان و ایران بکنید. 2) حق ندارید پرچم داس و چکش بزنید، 3) حق ندارید اموال مردم را بروید بگیرید و مصادره و غارت کنید. علیه اسلام هیچ نوع توهینی نباید بشود. این‌ها جواب‌های میرزاکوچک به لنین است. به دستگاه حکومت جدید شوروی است. اسلحه‌ای اگر به ما می‌دهید ما پول آن را به شما می‌دهیم اگر نداشتیم بعداً پول آن را به شما می‌دهیم. ما آدم شما نیستیم. وقتی حکومت سقوط کرد اگر ما پیروز شدیم شما باید کل خاک ایران و گیلان را ترک کنید. آن بخشی هم که این‌جا می‌آیند باید زیر نظر ما باشند نه ما زیر نظر آن‌ها. آن‌ها باید تحت امر ما باشند. یک میلیمتر از ایران، نباید، بعد اگر پیروز شدیم در اختیار شماها باشد. ذره‌ای اهانتی به اسلام حق ندارید بکنید. این‌ها شرط‌های میرزاکوچک است. بعد از مسکو خبر می‌دهند که آقا این‌قدر تأکید مذهبی نکن! هی مذهب مذهب! مذهب و دین را رها کن اما بقیه چیزها را ما قبول داریم ما استعمارگر نیستیم. ما آن روسیه قبل نیستیم. میرزاکوچک سر این قضیه ایستاد و دوباره پیام می‌دهد که باید، خط قرمز ما مذهب اسلام است. این‌ها می‌خواستند اسم آن را جمهوری سوسیالیستی گیلان بگذارند میرزاکوچک نگذاشت. گفت جمهوری گیلان کشور مستقلی نیست همان ایران است که از گیلان شروع شد و کل گیلان را دربرمی‌گیرد. و می‌دانید که دو – سه بار انگلیس‌ها را شکست داد نیروهای حکومت را شکست داد. می‌دانید نیروهای میرزاکوچک تا امامزاده هاشم آمدند یک خیز تا قزوین آمدند و یک خیز هم از این طرف تا امامزاده هاشم آمدند. امامزاده هاشم یعنی تهران. اگر این خیانت‌های کمونیست‌ها نشده بود میرزاکوچک با یک عملیات تهران را فتح می‌کرد و آزاد می‌کرد همانطور که در مشروطه عشایر گیلان و آذربایجان، لُرها و بختیاری‌ها به فتوای علما آمدند تهران را گرفتند و شاه سقوط کرد همین کار را دوباره میرزا می‌خواست برای نجات دوباره مشروطه و نجات ایران انجام بدهد و نیروهایش تا امامزاده هاشم یعنی تا چند کیلومتری تهران آمدند که انگلیس‌ها را شکست دادند و نیروهای قزاق و رضاخان را شکست دادند و بعد آن خیانت‌ها اتفاق افتاد و از این قبیل.

من خواستم فقط اجمالاً بدانید که چه فضایی بوده، و چه خطراتی آن موقع تهدید می‌کرد. 2) اهمیت تاریخ‌خوانی و درست‌خوانی چیست. چون الآن که بروید تاریخ بخوانید 6تا منبع راجع به میرزاکوچک می‌بینید پر از دروغ و راست مخلوط است. مثلاً یکی از کسانی که نوشته اصلاً آدم کاره‌ای در نهضت جنگل نبوده است یک آدم درجه 4 بوده، مثلاً افتخار او این است که دو بار میرزا را دیده است. حالا این‌ها سخنگویان نهضت جنگل شدند! آن وقت خودش جزو حزب دموکرات است اصلاً سکولار است، چپ است، اصلاً دین و مذهب را قبول ندارد این برداشته بخشی از مرامنامه حزب دموکرات "تقی‌زاده" را در کتاب تاریخش نوشته، به اسم این که این مرامنامه جنگل بوده است. دروغ! راست و دروغ مخلوط است.

و بعد هوشیار باشید. میرزاکوچک رفت دیگر نیست. خودش می‌گوید ما محو می‌شویم بعدها می‌فهمند که ما چه کردیم و چه می‌خواستیم بکنیم. خب الآن او رفت، ما الآن باید از تاریخ عبرت بگیریم. این «فآعْتَبِروا یا أولی‌الألباب» که قرآن می‌فرماید، مدام تاریخ انبیاء را می‌گوید سپس می‌گوید «فأعتبروا» عبرت بگیرید. قصه نمی‌گوییم که بخوابید قصه می‌گوییم که بیدار شوید. بعضی‌ها می‌خواهند بچه را بخوابانند قصه می‌گویند! این «قصص قرآن» داستان نیست این‌ها واقعیت است. این‌ها را می‌گوییم برای این که بیدار شوید.

و بعد یک درس آخر؛ ببینید این نهضتی که امروز دست شماها آمده، اشکالات در کشور زیاد است باید برطرف کنیم وضع موجود را هیچ کس توجیه نمی‌کند باید اصلاح کنیم ولی این را بدانید صدها میرزاکوچک‌خان‌ها در طول تاریخ چند قرن ایران، شهید شدند تا یک هزارم این امکاناتی که الآن در اختیار شماست داشته باشند. چیزی این‌ها نمی‌خواستند. می‌خواستند اشغالگر خارجی نباشد، ارباب بیرونی بالای سرشان نباشد، استبداد داخلی هم نباشد مردم زندگی‌شان را بکنند و یک زندگی متعادل، انسانی، شرافتمندانه داشته باشند که دین و دنیایشان تأمین باشد. این را می‌خواستند. همین را نداشتند. حالا بفهمید این انقلابی که امام(ره) کرد، می‌دانید امام(ره) چه کرد؟ امام(ره) کاری را کرد که صدها میرزاکوچک نتوانستند بکنند. "مدرس"‌ها، "میرزاکوچک‌خان"‌ها، "شیخ محمد خیابانی"‌ها، "شیخ علی دلواری"‌ها، "ستارخان"‌ها، "باقرخان‌"ها، نهضت مشروطه، همه این‌ها خواستند کاری را بکنند که امام(ره) و این انقلاب اسلامی در این عصر کرد، نتوانستند بکنند حالا که شده باید مراقب باشیم باید انقلاب را مراقبت کنید. اشکالاتی که در حکوم و در جامعه هست باید پیدا کنیم آن‌ها را اصلاح کنیم انتقاد کنیم و فقط هم انتقاد نکنیم بلکه اصلاح کنیم. نسل شما‌ها. نگذارید این انقلابی که به دست شماها افتاده، دوره شما از بین برود و الا نفرین میرزاکوچک‌خان‌ها دامان شما را می‌گیرد. آن همه شهید و گرفتاری برای این بود که ارباب خارجی نداشته باشیم. حکومت فاسد دیکتاتور نداشته باشیم. حالا ما به این وضعیت رسیدیم پیروزی‌هایی که هیچ کدام از آن نهضت‌های قبلی به دست نیاوردند. این پیروزی‌ها را بشناسید درست حفظ کنید جمهوری اسلامی، اشکالاتی دارد اشکالات آن را برطرف کنیم و یک جامعه هرچه انسانی‌تر، مردمی‌تر، اسلامی‌تر برای دهه‌های آینده انشاءالله بسازیم که این پیروزی مقدمه و سنگ‌بنای یک تمدن جدید اسلامی بشود.

اگر دوستان فرمایشی، نکته‌ای، سؤالی اشکالی چیزی دارند بفرمایند اگر نه که والسلام علیکم و رحمه‌الله و برکاته.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha